وبلاگ هادی و مریم

سلام دوستان عزیز یه سوپر وکس گزاشتم برا تون برای کسانی است این بر نامه که میخواهد تو چت رومها شاخ بشن تالک بیگیرین و تالک قفل کنین حالشو ببرین

اینم لینک دانلود

عشق به شكل پرواز پرنده است عشق خواب يه آهوي رمنده است من زائري تشنه زير باران عشق چشمه آبي اما كشنده است  

اگه مي دونستي چقدر تنهام، هميشه برام اشك مي ريختي... اگه مي دونستي هميشه اشك مي ريزم، هيچ وقت تنهام نميزاشتي

  متن کامل در ادامه متن کلیک کنید

سال نو مبارک

سال نو مبارک عزیزان

روی سال نومبارک کلیک کنید که کلیپ سال  را

بیبنید البته  یکی از دوستام که اسمش

فرهاد وفا فرستاده برام

کلیپ عشق

کلیپ سال نو دوستان عیدی تان مبارک

 دوستان نظر بدین نامردی نکنن

نا مردی نکنن نظر بدین دوستان

تنها ترين روز من

hadi mohammadi

امروز خيلی تنها هستم

سلام!
حال من کمی عجيب است. درست مثل چشم های تو. اول صبح زياد صرفه می کردم ، يک گيلاس ازشربت چشمان تورا خوردم. مادرم می گويد اين شربت برای هر دردی دواست. ازخانه که بيرون آمدم هوای کوچه بوی تورا داشت. به اولين ديوارکه رسيدم به خودم تکيه کردم. صدای نفس کشيدن کسی ازدرونم می آمد. نمی دانم که بود و دردرون من چه می کرد. يقين داشتم که خواجه عبدالله انصاری هم ازاين موضوع خبر نداشت. دست خودم را گرفتم و به سر سرگ آمدم . يعنی خودم را آوردم. می خواستم وزير اکبرخان بروم. راستی وزير اکبر خان قبل ازاينکه بميرد وزير شده بود ولی حالا کسی که می خواهد وزير شود اول می ميرد بعدوزير می شود. چه حرف های می زنم امروز. اين حرف ها بوی خواجه عبدالله نمی دهد . خواجه تازنده بود فقط شعر گفت.- راستی خواجه شعر هم گفته است.-
امروز کمی ناموزون هستم. بچه های همسايه می گفتند که تو قدت کمی دراز شده است. می گفتند بهتر است زير سايه درختان بنشينی و سيب را معنی کنی. من ازقانون جاذبه خوشم نمی آيد . تا زير درختی می نشينم آن پيرمرد می آيد. نامش چی بود. اوه بله نيوتن. می آيد و يخنم را می گيرد که بگو قانون سوم جاذبه زمين چيست؟ من که قانون آسمان را نمی دانم چه برسد به قانون زمين. راستی قانون سوم جاذبه چيست؟ فرقی نمی کند زمين باشد يا آسمان. گفتم که امروز کمی گنگس هستم. به همين دليل هرچيز که ازدهانم بیرون بيايد می گويم. فعلا خيلی خسته ام می خواهم بخوابم تو اگر وقت کردی قانون سوم جاذبه را يادبگير که من ازترس آن پيرمرد مرحوم- نامش چه بود؟- زير هيچ درختی رفته نمی توانم . بعد بيا روی تخته بنويس : نان، سيب سرخ وباران. من خودم ازروی نوشته های تو قانون جاذبه را ياد خواهم گرفت. فردا يادم باشد خودم را هم بياورم . امروز خيلی تنها هستم. راستی فردا تو مرا به خاطر خواهی آورد.

گفتم آهندلی کنم چندی --------ندهم دل به هيچ دلبندی

 سعديا دورنيک نامی رفت-------نوبت عاشقی است يک چندی   

سلام! من دوباره آمدم. شايد بازهم دوباره يا سه باره بروم. هيچکس نمی داندکه من تاکی خواهم ماند وکی خواهم رفت. فقط اينقدرمی دانم که بايد بنويسم. چيزهای زيادی برای نوشتن وجود دارد . مثلا ديروز درچهارراه ملک اصغريک نفرخودش را ازطبقه دهم چشمانم پايين انداخت . همه عابران دورلبخندش جمع شده بودند. مراسم فاتحه درهتل هرات برگزارشد.همه آمده بودند. ازموترهای شيشه دودی تعدادی ازما بهتران پايين آمدند . چيزهايی زيرلب خواندند ودست شان را به ريش وصورت های شان ماليدند ورفتند. آنها هميشه ديرمی آيند وزود می روند ودست های شان را به ريش وصورت های شان می مالند ومی روند. وقتی هم می روند يک عده با آنها می رود. عده ای ملا هم آمده بودند آنها درصف اول نشته بودند. چيزهای زيادی زير لب شان می خواندند وبعد دست های شان را به ريش وصورت شان می ماليدند وبه چپ وراست شان نگاه می کردند. آنها هميشه درصف اول ايستاده می شوند . هرصفی که باشد. فاتحه خلاص شد . من هم خلاص شدم. گفتم برای شما هم بگويم که يک نفرخودش را ازطبقه چندم چشمانش پايين انداخته است. شايد شما هم برای او لبخند بزنيد . شايد روحش کمی تازه ترشود.

شايد ديوانه ای ازخواب برخيزد

سلام ! خيلي بي خبرازحال من مانده اي . گمان مي كنم نگاه كردن به نام من كمي براي چشمانت ضررداشته باشد. يا شايد تو چنين مي پنداري كه روي همه واژه هاي من رنگ سرخ پاشيده اي. ديروزتورا درخاطراتم مرورمي كردم كه ناگهان خودت سررسيدی. باهمان لبخند قديمي . راستي كدام چهارراه بود كه توديروزدرساعت اول ديوانگي ات آنجا آمده بودي؟ منطورم اينست كه نام چهارراه چه بود. اصلا چه فرق مي كندچهارراه ملك اضعرباشد يا انصاري . فرض كن همه چهارراه هاي  جهان مال تو باشد. تواگر نخواهي آن ها رابامن قدم بزني چه فايده اي دارد. به هرحال تو آمدي و بمب كوچكي را درون سينه ام گذاشتي. من ازآن ساعت به بعد به بمبي كه درسينه ام گذاشتي  وممكن است هرلحظه منفجرشود فكر نمي كنم . بيشتربه اين فكر مي كنم كه كي تو القاعده شده اي . كي به گروه طالبان پيوسته اي. ازكي درون كيف كوچكت بمب با خود حمل مي كني. گمان مي كنم بيساردشوارباشد كه كسي بخواهد تروريست شود ودشوارترازآن اينكه عضو القاعده شود. تو قاعده عشق را بهم ريخته اي . تمام هيبت مرا مي خواهي با يك صدابه هم بريزي .تو فقط مي خوهي چشمانم را با خودت ببري ودستانم را بياندازي به زباله داني . گمان نمي كني كه با اين دستها خيلي خوب مي توانم گيسوانت را شانه كنم. صورتت را نوازش كنم وعرق هاي پيشاني ات را  پاك كنم. گمان مي كنم به لبخند هايم نيز ضرورت داشته باشي. گاهي درميان تاريكي همانند چراغي روشن مي شوند. ببين به من ربطي ندارد كه تو چرا مي خواهي من منفجرشوم. من براي تو منفجر مي شوم. اما فكري به حال واژه هاي اندامم بكن. شايد من بتوانم شعري براي تو بشوم. شعري با قافيه اميد. نه اين واژه خيلي دكوري است . به درد محصلين پوهنتون كابل مي خورد. مي توانم قافيه خوبتری براي چشمانت باشم. مي تواني چيزهاي خوبي را با من رديف كني.
راستي دلم خيلي برايت تنگ شده است.  مي گويي اين جمله تكراري است كه هميشه مي گويم؟ نه اين دفعه خيلي تازه  است همين لحظه كه مي نويسم خيلي تشنه توام . مي خواهم يك گيلاس ازنگاهت را درصحنه  تاريك ادبيات بنوشم. راستي مي تواني نام كوچك مرا يك بارديگرصداكني. شايد ديوانه اي ازخواب برخيزد ومرا با خودببرد.

همه می گویند که ترک کنم. تقریبا همه .

اما تقریبا همه نمی دانند که ترک کردن هزاربارازترک نکردن دشوارتراست. شاید ... دیروزتصمیم گرفته بودم که ترکت کنم. همه عکسهایت را جمع کردم

وبا کتابچه شعرم روی طاقچه گذاشتم. چیزهایی را که برای چشمانت نوشته بودم نیزبرداشتم. گفتم شاید تاوقت پاره کردن کمی بتوانم نگاهشان کنم. اززینه های سرداب بالاآمدم . خیال کردم که تو آمده ای . حویلی عجیب بوی تورا می داد. هرچه گشتم نبودی . کنارچاه آب. لب کرت گندنه . پهلوی درخت توت. نه تودرهیچ جای این خانه نبودی . هرچه زیادتر گشتم ، تورا کمتریافتم. برای ترک کردن عادت چشمانت ازسرداب بیرون شده بودم امادر روشنی مهتاب همچنان به دنبال تو می گشتم.

وقتی فهمیدم که ساعت اول زمستان شده بود وترک کردن تو دراین فصل گناه کبیره بود.این فصل را نیزبا توماندم . تافصل دیگرشاید ..........

دستم به دامنت 

(۲)

یک بوسه برایت فرستاده ام . فایل لبهایت را باز کن نفس عمیقی بکش

بین لب هایت نسیمی وزیدن می گیرد هما ن نسیم من هستم. گاهی دلم برای تو تنگ می شود گاهی برای خودم زمانی نیز برای هردوی مان . یعنی اینکه دل تنگ باهم بودن شدن ام. می بینی که کمی دیوانه شده ام . دیوانه شدن که کاردشوارنیست گمان می کنم اگر درعشق تو بتوانم عاقل بمانم معجزه کرده ام.

ازروی دیوارتنهایی ات بالا آمده ام . کناربسترت ایستاده ام . شاید بی اجازه شاید هم با اجازه اما تاصبح همه دیوان حافظ را برایت می خوانم . تو به خط های مورب صورتم خیره می شوی و می گویی: شعررا که آدم با فشارنمی خواند آرام تر بخوان همسایه های من خوابند. ازاینکه همسایه هایت خوابند خوشحال می شوم امیدوارم که سایه هایت هم خواب باشند تا من با خیال راحت همه گیسوانت را بریزم روی دوشم . کمی گیسوانت را شانه کنم کمی هم گیسوانت مرا . تو می گویی که شعر را با فشارنخوانم ومن خیال می کنم منظورت ازفشار ، فشارخون من است.

امشب  شاید به خوابت آمدم . اگر چنین شد فردا عروس می شوی.

هنوز دست پاچه ام هنوزکمی گیجم شاید فردا شب بتوانم چیزهای خوب برایت بنویسم

شب سردی است٬ و من افسرده٬

راه دوری است٬و پايی خسته٬

تيرگی هست٬و چراغی مرده٬

می کنم٬ تنها٬از جاده عبور:

دور ماندند ز من٬ادمها.

سايه ای از سر ديوار گذشت٬

غمی افزود مرا بر غم ها٬

فکر تاريکی و اين ويرانی

بی خبر امد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی٬

نيست رنگی که بگويد با من

اندکی صبر٬صحر نزديک است:

هر دم اين بانگ برارم از دل:

وای اين شب٬چقدر تاريک است!

خنده ای کو که به دل انگيزم؟

 قطره ای کو که به دريا ريزم؟

صخره ای کو که بدان اويزم؟

         .      .'                      
          :`...' `.,'  '                
      `.  ' .**.  ; ; ':                
      ` ``:`****,'  .' :                
    ..::.  ``**":.''   `.               
  .:    `: ; `,'        :               
    `:    `   :         ;               
      :   :   :        ;                
      :    :   :     .:                 
       :    :   :..,'  ``::.            
        `....:..'  ..:;''               
        .:   . ...::::                  
       ,'''''``:::::::                  
                 `::::                  
                   `::.                 
                    `::                 
             . ,.    ::::'      ,..     
           .'.'  ``.  ::      .'.. `.   
          '        .: ::    ,'.'     .  
        .' ,'    .::::::   ,.'    .:::. 
      .' .'  ..:'     ::: .,   .;'     ~
     ,;::;.::''        ::.:..::'        
    ~                  ::;'             
                       ::               
                     ,:::               
                       ::.              
                       `::              
                        ::              
                        ::              
                        ::              
                        ::              

دلم شکست

دلم شکست فقان گرفت

همين که آمدی به خواب تمام آن امان گرفت

دلم شکست بهانه خواست

همين که آمدی به ياد بهانه اش خزان گرفت

دلم شکست سکوت کرد

 و با صدای تو پريد تران گرفت تران گرفت

دلم شکست خميده شد

همين که آمدی بدان به احترام تو فقط توان گرفت

دلم شکت عبور لحظه ها بديد

و با عبور ابريت عزيز زمان گرفت

دلم شکست شگفت شد

و از شگفتی حضور تو اشاره بر دهان گرفت

دلم شکست به گوشه رفت

تو آمدی و گوشه را جهان گرفت جهان گرفت

دلم شکست بيان نمود

همين که ديد روی تو زبان گرفت زبان گرفت ٪

 کاریکاتور حسین رضا زاده

قهرمان جهان

دوباره خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم
بوی خاکو نم کوچه میگه هنوز دیوونتم
 

دو تا مرد و یه زن

♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫

قصه ي من و تو

دلم ميخواد قصه بگم اما نه از اون قصه ها

يه قصه اي که توي اون من باشم و توو شما

ميخوام ازاون روزي بگم که سردو باروني بودش

اما نگاه ما دوتا بارونو زيبا ميدونست

ميخوام ازاون روزي بگم که درکنار هم بوديم

تو پيش من

من پيش تو

ميخوام بگم

خدا کنه

که مرغ عشق باز بخونه

گلدون مهرو عاطفه نشکنه سالم بمونه

کاش ميتونستيم که بيايم دستامونو به هم بديم

بيايم و با تيشه ي مهر به خار نفرت بزنيم

ميخوام بگم ريشه زدن تو خاک عاشقي خوشه

دويدن تو کوي عشق بردن کاپ دل خوشه

بگو اصلا تو دوست داري قلبو شکارش بکني؟

يامرغ عشقي بخري هرروز نگاهش بکني؟

بگو شده قلب تو هم جيک جيک و تاپ تاپ بکنه؟

باديدن يه همسفر بهونه ي سفر کنه؟

شده بهارا بشيني شکوفه ها رو ببيني؟

اونوقت بياي و از بهار شور پريدن بگيري؟

شده يه روز به آسمون خيره بشي نگاه کني؟

بعد از يه مدتي نظر ستارتو پيدا کني؟

شده کنار گل سرخ بخواي يه قصه اي بگي؟

نگاش کني نازش کني اما بعدش هيچي نگي؟

شده يه روز يه قاصدک رو توي دستات بگيري؟

نزديک لبهات کني و براش ترانه بخوني؟

بعدش فوتش کني و بعد يه فال حافظ بگيري؟

شده به خاطر يه دوست غريب و بي صدا بشي؟

يا عکسشو هي بکشي تو ذهن مثل يه نقاشي؟

شده دلت هوايي گرماي خنده هاش بشه

يا که چشات باروني گل هاي پرپرش بشه؟

شده به خاطر دلش گلهاي ياسو بچيني؟

يا بعد فقط براي اون جشن ستاره بگيري؟

شده تو ثقل فاصله ادامه ي نگاش بشي؟

يا تو شکار لحظه ها مهمون خنده هاش بشي؟

شده يه شب تا خود صبح ساز بزني گريه کني؟

ياکه شده رو ساحلا اسمشو تو حک بکني؟؟

شده يه روز آب بخوري اسمشو هي يادت بياد؟

ياوقتي که خواب ميبيني عکسش جلو چشات بياد؟

شده بخواي لحظه هارو آبي و آبي تر کني؟

يا که بخواي پروانه رو به جشن گلها ببري؟

شده رو سنگفرش زمين حس بکني پرنده اي؟

يا وقتي که باهاش باشي حس بکني مسافري؟

اگر يه روز شد که ديدي اينا همش پيش توه

ياوقتي ديدي تودلت حسي زدش يه جوونه

اونوقته که با خاطره ميتوني همسفر بشي

خيلي قشنگ و بي صدا از حسي با خبر بشي

اونوقت ميفهمي زندگي رفتن و پر کشيدنه

آخر قصه ي شما

اونم اگر تورو بخواد

رسيدنه ،رسيدنه

مهسا

۱۲/۰۸/۱۳۸۴ومصادف با روزی عید سعید فطر تیمهای منتخب افغانیستان  با تیم دسته دوم برق شیراز در شهری شیراز

در ورزیشگاهی شهید دست غیب بر گزار شد در نیمه ای اول بازی تیم منتخب  با زدن یک گول که آقای عزیز برای تیم منتخب

وبه خوصوص بازدیدکنندهگان این وبلاگ